جدول جو
جدول جو

معنی پنج گزی - جستجوی لغت در جدول جو

پنج گزی
(پَ گَ)
قسمی پارچه بود که آن را به عربی خمیس می گفته اند
لغت نامه دهخدا
پنج گزی
قسمی پارچه که آنرا بعربی خمیس میگفته اند
تصویری از پنج گزی
تصویر پنج گزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنج گان
تصویر پنج گان
پنج پنج، پنج تا پنج تا
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
دهی است جزء دهستان شراء بالا بخش کمیجان شهرستان اراک که در 40هزارگزی جنوب کمیجان و 8هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 90 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
نسبت به پنج ده، از اعمال مروالرود است و پنج دیهی و بنج دیهی و بنجدهی و فنجدیهی و بندهی نیز همان است. و نیز رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ)
یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد است که در شمال باختری این شهرستان قرار دارد. این دهستان کوهستانی است و سه رشته کوه در آن وجود دارد که از شمال بجنوب و بموازات هم قرار گرفته اند و امتداد این کوهها را مسیر زاینده رود از باختر به خاور بطور عمودی قطع می کند. وآب قراء این دهستان از شعبات زاینده رود تأمین می گردد. این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده ودر حدود 2227 تن سکنه دارد. راه شوسۀ کوهرنگ از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
قسمی پول خرد مسین. پانقازی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اوقات نماز پنجگانه، نام پرده ای از موسیقی. (غیاث اللغات).
- گوشۀ پنج گاه، گوشه ای در موسیقی.
، خانه پنجم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن پنج خال کعبتین باید. رجوع به شش گاه و یک گاه شود، کنایه از حواس خمسه باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پَ گُ)
نباتی است که به هندی سنهانو گویند. (غیاث اللغات). تخم آن را فلفل صفالبه نامند. پنج انگشت. رجوع به پنج انگشت شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
که پنج زاویه دارد
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
اطاقی که پنج در یک سو (معمولاً رو بصحن) دارد، و این نوع بنا سابقاً بیشتر معمول بوده
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اندرگاهان. پنجی. فنجی. پنجک. پنجه. فنجه پنجۀ دزدیده. پنجۀ گزیده. خمسۀ مسترقه. ایام المسترقه. ایام المختاره: خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روزی بگذشتی به لهو کردن... مشغول شدندی. (روضهالمنجمین)
لغت نامه دهخدا
اطاقی که پنج در دریک سو (معمولا رو بصحن) دارد (سابقا بیشتر معمول بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از دوازده ماه ایران باستان دارای سی روز بود و سال سیصد و شصت روز بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشت برای جبران در آخر هر سال پنج روز دیگر (بنام پنجه دزدیده) می افزودند تا سال شمسی درست سیصد و شصت و پنج روز باشد خمسه مسترقه بهیزک پنجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج قازی
تصویر پنج قازی
پنج غازی واژه پارسی است قسمی پول خرد مسین پانقازی
فرهنگ لغت هوشیار
اوقات نماز پنجگانه، خانه پنجم نرد، حواس خمسه، آوازیست ایرانی و آن در پایان راست پنجگاه خوانده میشود. (پنجگاه) و (سپهر) حالت در آمد (نوا) را دارد و مثل این است که به نوای پنجم فوقانی رفته باشیم. سپس عشاق شنیده میشود و راست پنجگاه تبدیل به نوا میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گنج
تصویر پنج گنج
حواس خمسه، صلوات خمس پنج نماز، پنج خزانه خسرو پرویز، خمسه نظامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گوش
تصویر پنج گوش
آنچه که پنج زاویه دارد مخمس پنج گوشه
فرهنگ لغت هوشیار